علی و نفس

ساخت وبلاگ
  سلام این خاطره مربوط به چند ساله پیشه سیما خواهر محمد یه مدت بود داشت راجب حجاب تحقیق میکرد بعضی وقتا هم میومد مغازه چند ساعت مشغول بود داستانای مختلف صحبتای مخنلف رو میخوند تا اینکه بالاخره تصمیمشو گرفت یه روز ما قرار بود بریم خونه محمد اینا یه چایی بخوریم بعدش بریم بیرون دسته جمعی ما رفتیم سپهر درو باز کرد شدیدا اخماش توهم بود خیلی ناراحت بود ما رفتیم داخل و نشستیم شروع کردیم به خوش و بش کردن محمد برعکس سپهر خیلی خوشحال بود هی شوخی میکرد سیما برامون چایی اورد ولی یه کم روسریش اومده بود جلوتر سپهر خیلی بد بهش نگاه میکرد اما بقیه همه خوششون اومده بود خلاصه جاتون خالی چایی رو خوردیمو و بچه ها رفتن حاضر شن تنها که شدیم از سامیار پرسیدمم که سپهر مشکلش چیه گفت دلش نمیخواد سیما با حجاب بشه نفس گفت من نمیدونم اصلا چه ربطی به سپهر داره این یه تصمیم شخصیه  واسه خانوما شماا دوتا تو کار من دخاللت کردین نکررردینااا سامیارمیخواست جوابشو بده که سیما اومد بیرون هیچوقت به غیر از وقتی که رفته بودیم مشهد سیمارو اونجوری ندیده بودم با چادر فوق العاده شده بود کلا خانما با چادر یه حالت خاصی پیدا میکنن ن علی و نفس ...ادامه مطلب
ما را در سایت علی و نفس دنبال می کنید

برچسب : حجاب,حجاب تركي,حجاب بن نحيت,حجابات,حجاب اجباری,حجاب كويتي,حجاب التوربان,حجاب به انگلیسی,حجابي,حجابات تركية, نویسنده : nafasoalia بازدید : 477 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 6:35

سلام اول  معذرت میخوام به خاطر تاخیرم چون این روزا خیلی سرم شلوغ بود واقعا وقت نمیشد که بیام وب. خب همونطور که احتمالا متوجه شدید من چند روزی تهران نبودم و خاله لاله پیشه بچه ها میموندن روزی که قرار بود برگردم زنگ زدم خونه اما هیچکس جواب نداد زنگ زدم به گوشیه بچه ها جواب ندادن زنگ زدم به خاله اونم جواب نداد به محمد زنگ زدم سپهر جواب داد گفت ازشون خبر نداره  و محمدم گوشیشو خونه جا گذاشته خلاصه من خیلی نگرانشون شده بودم تقریبا ساعت ۱۰ شب بود که رسیدم  خونه ماشینو گذاشتم توپارکینگ رفتم بالا دیدم در خونه بازه رفتم داخل دیدم میز جلوی در افتاده رو زمین و چن علی و نفس ...ادامه مطلب
ما را در سایت علی و نفس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafasoalia بازدید : 599 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 4:20

سامیار یه مدتی بود که تو خونه خیلی خوب صحبت نمیکرد البته من درک میکنم که سامیار یه پسره ۱۹ سالست و پسرا معمولا با همین ادبیات با هم صحبت میکنن اما نه با خوااهرشون هرجمعی یه ادبیاتی داره که باید حتما رعایت بشه. منم حتما متوجه شدید تا حالا که معمولا تحمل میکنم بعد یه دفعه منفجر میشم اخرین دفعه نفس و سامیار باهم طبق معمول جنگ راه انداخته بودن سامیار عصبانی شد رفت لباس نفسو که خیلی دوسش داشت رو پاره کرد نفس خیلی ناراحت شد اما هیچکاری نکرد فقط دیگه با سامیار حرف نزد ما هردومون تعجب کرده بودیم چون از نفس خیلی بعید بود که تلافی نکنه چند ساعتی گذشته محمد اومده علی و نفس ...ادامه مطلب
ما را در سایت علی و نفس دنبال می کنید

برچسب : سامیار تهرانی,سامیار قدرتی,سامیار سرکارات,سامیار گشت,سامیار بیس,سامیار چوب,سامیار و احسان,سامیار چت,سامیار و احسان بیس,سامیار سعیدی, نویسنده : nafasoalia بازدید : 1428 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:14

برای نفس دعا کنید خیلی دعا کنید دارم خواهرمو از دست میدم 

علی و نفس ...
ما را در سایت علی و نفس دنبال می کنید

برچسب : دعاکنید,دعاکنید بمیرم,دعاکنیدبرام,برام دعاکنید,برایم دعاکنید,واسم دعاکنید, نویسنده : nafasoalia بازدید : 442 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 19:13

تو این مدت که گذشت اتفاقاته خوب و بد زیادی افتاد از همش مهمتر و بدتر تصادف نفس بود که البته خداروشکر به خیر گذشت بچه ها الان حسابی مشغول درس و کنکورن و هر دوتاشون دارن حسابی تلاش میکنن  ولی لجبازیا و حرف گوش نکردناشون سر جاشه و اصلا یه ذره هم حرف گوش کن تر نشدن  محمدم با خواهر برادراش همونجوری دارن به زندگی ادامه میدن و قهر و اشتیای اونا هم برقراره خلاصه اینکه اتفاق جدید و خاصی نیافتاده علی و نفس ...ادامه مطلب
ما را در سایت علی و نفس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafasoalia بازدید : 620 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 19:13